دل تنگ نبودنم که شدی/کافی ست مشتی ابر کنار بزنی...
یادداشتی بر مجموعه شعر "عاشقانه های بعید" سروده وحید ضیایی
عاشقانه ها و دوستتدارمهایی به زبان مردانه
عاشقانه های بعید مجموعه شعر های سپید کوتاه و نیمه بلند ،به قلم وحید ضیایی شاعر و نویسنده معاصر که طی سالهای ۸۷تا۹۲ سروده شده و به تازگی توسط نشر محقق اردبیلی در ۱۱۶صفحه و ۸۶ قطعه، به سه دفتر "از دوستت دارمی سرد"،"از دوستت دارمی عبوس"و"از دوستت دارمی یکریز"تقسیم شده است.
دفتر اول(از دوستت دارمی سرد)
بلند/سیاه/دریده
۵۲عاشقانه دوستت دارم سپید که حکایت فصلی سرد را روایت می کند مملو از زخمهایی کهنه که چون دوست داشتن محو شدن در دوست است و در دوست داشتن هر چه بیشتر پیش روی تشنه تر می شوی شاعر بی آنکه احساس تملک کرده و یا سیراب شود محبوب را مجهول و گمنام نمی کند فقط به بیان زیبایی های که دارد می پردازد با بیان واقع بینانه و دور از اغراق ،با زبانی شاعرانه .تلمیحها و تشبیه هایی که چون دوست داشتن حدی و مرزی ندا رند. چنان سرد که تو احساس کنی همه آن بی مهری هایی را که در جهان واقع وجود دارند و هر صبحگاه تا شامگاهش صابونش به تنت خورده حالا شاعر بیشتر از تو که آن را به زبان آورده است.
دفتر دوم(از دوستت دارمی عبوس)
بهشت
کلمه خوبی برای آغاز یک شعر نیست.
حکایت ترشرویها و اخمهای زمانه ،که باعث می شود "میل به میل جهانی ببافی با موشکهای کاغذی" خاطره هایی که سر بر می آورند وچون دوست داشتن از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.
عشقی که تا به امروز با مناره های توخالی غریبه است.
در می زند و فقط تنهای تنها ...می رود.بهشت گمشده ای می شود سرخ و درخت آخرین بوسه گاه گلوله ...
دفتر سوم(از دوستت دارمی یکریز)
من لبهایم را
به دیدن
عادت داده ام
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سر شار از نجابت است که شاعر را بر آن می دارد تا دوباره برگردد و دلی بخواهد که به مشتی ارزن بیرزد.و چون دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق یک ابدیت بی مرز،که از جنس این عالم نیست شاعر می گذرد از بی مهری ها و ترشرویی ها و اخمهای زمانه که برسد به یکریزیی از مهر و دوستی ،گذر از شک و رسیدن به یقین که از روح طلوع کرده و تا آنجا که روح ارتفاع یافته همگام با آن اوج بگیرد .در ورای سن و زمان و مزاج زندگی .اینجاست که شاعر قامت راست می کند تا مرگ آغازی دوباره باشد و برگهای زخم خورده رنگ و رویی بگیرند و تو سر روان کنی
بلند...
سخن آخر
گرچه در برخی از سروده های این مجموعه زبانی سخت برای واگویی دنیای شاعر انتخاب شده است اما تصاویر نو ،استخدام واژگانی جدید چون صیغه های صمیمیت برف، دلمندی و...خلق تصاویری که از واژگان وام گرفته است برای انتقال مفهوم و بیان روایتهای داستانی . حیات اثری را رقم زده است که در امروز شعر سپید معاصر ایران جایگاهی منحصر به فرد با زبانی فاخر برای ترسیم نقوش دنیای شاعر خود دارد.
زهره قاسمی ارجستان